چشمان گمشده

ساخت وبلاگ
تا وارد بازار سر پوشیده شدم انگار گمت کرده ام همش به مردم از جنس تو نگاه می کردم اونا غم چشمان منو درک نمی کردند ولی من بخوبی احساس درد و غم می کردم شاید از معدود جاهایی بود که بعد تو نرفته بودم البته به بخش بیرونی یکبار رفته بودم ولی اون حیاط خاطره انگیز نه ، بی اختیار یاد تکیه کلام تو افتادم که گفتی خیلی ممنون مرسی تشکر... رفتم داخل مغازه ولی همانگونه که تو نبودی اون ادکلن هم نبود انگار از اولش نبود اون که بزرگتر بود یه نگاهی به عکسش انداخت گفت آره قبلاً هیچ...
ما را در سایت هیچ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jodaee01 بازدید : 46 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 19:54